یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟

ساخت وبلاگ
الف با چشم های ژاپنی از همه زودتر آمده است. کلاس بعد از یک ساعت از آمدن الف آغاز می شود. بعد از دو ماه کتابخانه از شیفت صبح به عصر تغییر کرده و کم کم دارد رونق می‌گیرد. همه خودشان را کامل معرفی می‌کنند. نام و نام خانوادگی... کلاس ... و هر چیز که فکر می‌کنند در معرفی و شناخته شدنشان مهم است. الف تا نام خانوادگی‌اش را می‌گوید. بلافاصله می‌گویم من یک شاگرد با همین نام خانوادگی در همین کتابخانه داشتم در حدود نه سال پیش... اسمش ح بود . الف می‌گوید بله ح برادر من است. انقدر ح را خوب می‌شناسم که سریع ح یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟...ادامه مطلب
ما را در سایت یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hanak19849 بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت: 18:36

چه می‌شود ازین روزها گفت؟ سایه مرگ که پشت سر همه‌مان راه می‌رود؛ دستش را گاهی بر شانه‌ام می‌گذارد؛ در اتومبیل گاهی کنارم می‌نشیند و مثل افسر راهنمایی به من فرمان می‌دهد... دیروز صبح پیش از جاده درختی فرمان توقف داد... من از بین درختان پاییزی گذر کردم و فکر کردم شاید این آخرین فرصت تماشای پاییز باشد... درخت‌ها را لمس می‌کنم و با این بویایی نصفه نیمه تلاش می‌کنم پوست مرطوب صنوبر را بو بکشم... خم می‌شوم و برگهای سرخ و ارغوانی و زرد را از زمین جمع می کنم و می‌گذارم در جیبم... این رطوبت شب‌مان در زرد یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟...ادامه مطلب
ما را در سایت یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hanak19849 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت: 18:36

نمره ی قلم را می گذارم روی شماره ی شانزده فونت میترا... چشم ها نسبت به قبل وضوح بیشتری از کلمه ها و اجسام و آدم ها طلب می کند. مثل گوشهام که تمایل به بیست و هفت تا سی را از ولوم ضبط یا تلویزیون دار یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟...ادامه مطلب
ما را در سایت یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hanak19849 بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 28 اسفند 1397 ساعت: 14:28


یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟...
ما را در سایت یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : خدانگهدار,خدانگهدار عزیزم,خدانگهدار مدینه, نویسنده : 8hanak19849 بازدید : 59 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 19:24

سعی می کنم یک طوری باشم که پوست دست و صورتم در نور بتواند نفس بکشد. دقیقا نمی توانم منظورم را بگویم ولی این حالت وقتی است که همه بدنت هوشیار است و تو می توانی از همه ی اندام هایت هوا را بگیرانی....و هوا را پس بدهی...یک مور مور خوب و هوشیارانه.... یک حس عجیب تسلط بر خانه....خیابان... کوچه.... جاده..جهان.... صبح ها قبل از اینکه زندگی را شروع کنم می آیم و می نشینم روی فرش...چهارزانو.... بعد سعی می کنم خودم را ببینم.... پاها.... دستها..... شکم و جناق سینه را.... نه یوگا می کنم....نه مراقبه.... فقط سعی می کنم با همه ی جسمم بنشینم و قبل از شروع دویدن آن را ببینم.... آن را تماشا کنم.... دیشب یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟...ادامه مطلب
ما را در سایت یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hanak19849 بازدید : 26 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 7:21

طعم چای خارجی در دهانم... روزها نرم نرم دارند قد می کشند و من نرم نرم و آهسته آهسته دارم فرسوده می شوم... مثل موسیقی این روزهای اتومبیلم ... بی کلامم...   مثل مردی متمول که از خرج اسکناس ها و وجوه نقدی اش دلزده است.... به کلمه هایم فکر می کنم.... نه خساست است.... نه دریغ.... بل بیش از هرچیز هویتش را از قسم شرافت می یابم... چه کلمه ها که توان ساختنش را نداشتم ...چه شعرها که از پس سرایشش بر نمی آمدم... چه مقال ها و چه نامه ها و چه عریضه ها....  اما بهتر آن دیدم که ملودی سکوتم... در جهان پخش شود.... مصلحت آن دانستم که این آهنگ... این آهنگ غم انگیز بی نصیب از شور در جریان روزهایم یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟...ادامه مطلب
ما را در سایت یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hanak19849 بازدید : 13 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 7:21

تو چه نزدیکی با من ببین چه گونه از قلبم سر می روی  و از چشمم فرو می ریزی.... شمس لنگرودی نیمه شب است. خواب در چشم هام بی وقت شده است... قیلوله که می شود... نیم جستی می زند و می‌پرد.... عصر وقت نوشیدن چای.... مرا از مجاورت با آدم ها پنهان می‌کند... و شب .... وقتی باید تنگ امیر آرام بگیرم و بخوابم و سبک ترین خوابهای جهان را ببینم   بیدارم می‌کند....هوشیار دستم را می‌گیرد و می برد...گرد اتاق ها می‌چرخانَدَم......گِرد کتابهای کتابخانه..... گِرد بشقاب های آشپزخانه....و کلمات چون پروانه‌های از تخم بیرون آمده از میان گردوهای ذخیره  شده برای زمستان.... بی دعوت... گِرد سرم یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟...ادامه مطلب
ما را در سایت یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : قصه برای کودکان هفت ساله,ایده برای هفت سین سال اسب,هدیه برای دختر هفت ساله,بازی برای هفت سال,بازی برای هفت ساله ها,تست هوش برای هفت ساله ها,تست هوش برای هفت سال,قصه برای کودکان هفت سال,کادو برای پسر هفت ساله, نویسنده : 8hanak19849 بازدید : 20 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 7:21

بهار به آخرهایش رسیده است. بهار پر بارانی داشتیم. و از این بابت از خداوند و کائنات سپاسگزارم. در خیابان های آخر اردی بهشت برای خودم قدم زدم.... با خودم مهربان تر شدم... و از کتاب فروش خیابانی نسخه ی افست کتابی نایاب را می خرم. جلد کتاب زرد است و توی کتاب جملات الهام بخشی درج شده . به این فکر می کنم که اگر چند سال پیش بود... حتما این را نشانه می دانستم ... کتاب را می بلعیدم و زیر جملات پیام آور را خط می کشیدم... حاشیه نویسی می کردم و احساس می کردم روح جهان در حال گفتگو با من است... اما من دیگر ازین فکر ها نمی کنم. با این همه در فاصله ی طولانی ترین چراغ قرمزهای شهر تورقش یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟...ادامه مطلب
ما را در سایت یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : ریشه ها,ریشه های معادله درجه 2,ریشه های معادله درجه 3,ریشه های خوراکی,ریشه های, اسلامی,ریشه های, اسلامی ایران,ریشه های شرک,ریشه های,ریشه های گیاهان,ریشه ها الکس هیلی, نویسنده : 8hanak19849 بازدید : 17 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 7:21

توی خانه ام...کار تازه ای نمی کنم. همان دویدن های معمول... تقویم در سال برایم از قبل برنامه چیده .... می دانم که هفته ی ملی کودک احتمالا مشغول چیدن و طراحی و دویدن میان تصاویر و برنامه های تکراری هستم... هفته ی اول آبان باید قصه بگویم.... هفته آخر آبان باید با موضوع کتاب به انجام فعالیت های خلاقانه ی تکراری بپردازم... کمی بعد تر شب یلدا خفتم می کند و می گوید برایم طرحی نو بیانداز.... احتمالا به شکل متفاوت تری از سال گذشته همان موج کرمانشاه و همان کاسه ها و گلدان ها را از خانه به کتابخانه می برم.... انار نقش اصلی ماجرا را ایفا می کند و حافظ کتاب تزئینی مناسبی ست.... است یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟...ادامه مطلب
ما را در سایت یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : یادم ازکشته ی خویش آمد وهنگام درو, نویسنده : 8hanak19849 بازدید : 39 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 7:20